در تاریک روشنای روان انسان و در اعماق رابطهی درمانی، آنجا که حرف ها ناتمام میمانند، واژه ها رنگ می بازند و احساسات راه خود را از دل سکوت میگشایند، پدیدهی انتقال متقابل پدیدار میشود؛ تجربهای ظریف که نهتنها از درون درمانگر سرچشمه میگیرد، بلکه پاسخیست به حضور و تأثیر درمانجو. بیمار، با واژهها، نگاهها و حتی سکوتش، بخشهایی از وجود درمانگر را لمس میکند که شاید سالها نادیده ماندهاند. این ارتباط ناپیدا، گاه زخمهای قدیمی را زنده میکند و صحنهای میسازد که در آن، هر دو نفر درگیر فرآیندی مشترک و انسانی میشوند. چنانکه مولوی میگوید:
تو مرا مینگری از چشم من،
من تو را مینگرم از چشم تو
در این لحظههای ناب، درمان نه از راه تحلیل صرف، که از دل تجربهای زنده و مشترک، جان میگیرد.
سر فصل ها :
آنچه در باب انتقال متقابل می گویند (مروری بر نظریات)