ساعتها میتوانیم در مورد اینکه روانکاوی چیست و چطور درمان و بهبودی حاصل میشود با هم صحبت کنیم ولی همه اینها مجموعهای از تئوریاند و از جنس تجربه نیستند. دلم میخواهد با هم ملموستر حرف بزنیم. اکثر ما میرویم تراپی که مشکلاتمون رو حل کنیم و به درک بهتری از خودمون برسیم تا بتونیم زندگی رضایتبخشتری رو تجربه کنیم؛ تراپی میریم که تغییر کنیم درسته؟ امسال داخل رمانی به جملهای برخورد کردم که میگفت جای کشتی در بندرگاه امن است؛ اما این آن چیزی نیست که کشتیها برای آن ساخته شدهاند. برای من روانکاوی یعنی این؛ از حاشیه باریک امن خودت فاصله بگیری و به میانه آبهای متلاطم وجودت بری تا بتونی خود واقعیت رو پیدا کنی. البته این رو بدون که در این راه همراهتم. مسیر سخت و بعضا دردناکیه ولی مطمئن باش فایدهش رو به مرور لمس خواهی کرد.